خاطرات 7 ماهه شدن گلکم
هفت ماه گذشت...در یک چشم به هم زد ن و من تو این 7 ماه یاد گرفتم قدردان تک تک لحظاتی که خدای مهربون به من ارزانی داشته باشم . و من هر روز خوشحال تر از دیروز با باز شدن چشمای خورشید کوچولوی خونمون روزم رو شروع می کنم، پا به پاش کشف می کنم و یاد می گیرم، پا به پاش بچگی می کنم و در پایان شب شاد از اینکه یک روز بزرگتر شدم در کنارش چشمامو می بندم. ... شکر خدای خوبم از این همه خوشبختی این ماه با ماههای قبل از نظر غذایی فرق می کنه.با شروع این ماه رووشا جونم غذا خور میشه.و به جای قطره آد قطره آهن و مولتی ویتامین میخوره . به پیشنهاد دکترت غذا رو با لعاب برنج شروع کردم و یک...
نویسنده :
مامان الهه
20:03